یک روز زنگ تمام ساعت های دنیا با هم
به صدا در خواهند آمد و
آدم ها بیدار می شوند
حتی آدم هایی که چشم هایشان باز است
حتی آن ها که دارند راه می روند
حتی آن ها که سال هاست دیگر نفس نمی کشند
همه بیدار می شوند و
این عقربه های خسته
سرانجام می ایستند
و
جهان در بی زمانی و خواب ثانیه ها آغاز خواهد شد
گوش کن،
من به همین وعده زنده ام
نفس می کشم
این لبخند ها
و
این اشک هایم را از سر می گذرانم
تا در آغاز جهان
به تو برسم
تا مرا با خود ببری
برویم
سپید جامه
و
رها.
.
.
.
و او که شاهد زندگی ماست...